به گزارش وبلاگستان مشرق، سيد کميل باقرزاده در وبلاگ "جهاد همچنان باقيست" نوشت:
بدون شک، خروج زودهنگام جريان انحرافي نفوذي در دولت را بايد يک انتحار سياسي محسوب کرد. اين جريان نفوذي که با سوءاستفاده از اعتماد مردم به شعارهاي اصولگرايانه و انقلابي دولتهاي نهم و دهم توانست چند سالي پشت سر رئيسجمهور مخفي شود، مسلّماً براي سالهاي سال برنامه داشت و قرار نبود به اين زوديها دست خود را براي عموم جامعه رو کند؛ گرچه خواص و نخبگان با بصيرت، از مدّتها قبل با رصد رگههاي انحراف عقيدتي و عملي اين جريان، در گوشه و کنايه هشدارهايي را مطرح ميکردند.
به هر ترتيب، آنچه بهطور خاص ظرف مدّت يکماه گذشته در صحنهي سياسي داخل کشور گذشت، خروج زودتر از موعد اين جريان انحرافي از پوستهي ادعاهاي انقلابي و ولايتمداري و عدالتگستري بود. بايد دانست که اين جريان با اين انتحار سياسي، شانس تداوم بقاي در قدرت را از دست داد؛ زيرا با روشنگريها و بصيرتافزاييهايي که ظرف مدّت باقيمانده تا انتخابات مجلس نهم و رياستجمهوري يازدهم صورت خواهد گرفت، بدنهي اجتماعي حامي دولت خدمتگزار متوجه خواهند شد که روي خوش نشاندادن به گزينههاي مورد حمايت اين جريان به معني ايجاد انحراف در مسير انقلاب اسلامي است و لذا پيشبيني ميشود که اين جريان جايي در مجلس و دولت آينده نداشته باشد.
امّا سؤال اساسي اين است که علّت اين انتحار زودهنگام چه بود؟ چه ضرورتي ايجاب ميکرد که جريان انحرافي قيد بقاي در حاکميّت را بزند و با ايستادگي و لجاجت در برابر حکم وليّفقيه، زمينهي تداوم حضور خود در قدرت را از دست بدهد؟ اين سؤال از آن حيث قابل توجه است که تجربهي حيات سياسي نظام جمهوري اسلامي ثابت کرده است که بهواسطهي پشتوانهي مردمي نظام، همواره «خروج بر حاکميّت» منجر به «اخراج از حاکميّت» شده است!
براي يافتن پاسخ اين سؤال اساسي، بايد دو عرصهي داخلي و بينالمللي را مدّ نظر قرار دهيم؛ مسلّماً با توجه به عمق اعتقادات مردم ايران اسلامي به انقلاب و ولايتفقيه، حرکت ناشيانهي جريان انحرافي از «منظر داخلي» نميتواند هيچ آورده و سودي براي اين جريان داشته باشد و تعبير دقيق در مورد آن، همان «انتحار سياسي» است. امّا بايد ديد از «منظر بينالمللي» اين انتحار سياسي حامل چه پيامي براي مخاطبان خارجي است؟
به تعبير ديگر، ضرورتي که اين خودکُشي زودهنگام سياسي را ايجاب ميکند، نياز داخلي اين جريان نيست؛ بلکه نياز اربابان خارجي اين جريان منحرف به ذبح سريعتر از زمان پيشبيني شدهي آن است. در طول تاريخ، قدرتهاي استکباري ثابت کردهاند که به چيزي جز منافع خود نميانديشند و حاضرند همه چيز و همه کس و حتي نزديکترين نوکران خويش را پيش پاي منافع استکباري خود قرباني کنند و جريان نفوذي دشمن در دولت خدمتگزار هم مصداقي ديگر از اين مفهوم کلّي است.
در شرايطي که «جنبش بيداري اسلامي» با سرعت خيرهکننده و حيرتآور خود کشورهاي منطقه را يکي پس از ديگري درمينوردد و به تعبير مقام معظم رهبري، قلب اروپا را نشانه رفته است، غرب که مستأصل و دستپاچهتر از هميشه نظارهگر تحولات خاورميانه و شمال آفريقاست، چارهاي جز قرباني کردن بعضي از مهرههاي نفوذي و دستنشاندهي خود در منطقه ندارد.
استکبار به خوبي ميداند که انقلاب اسلامي ايران، عقبهي استراتژيک قيامهاي مردمي منطقه است. انقلابي که ثمرهاش تشکيل «نظامِ» جمهوري اسلامي است؛ نظامي که محور اساسي آن، حاکميت فقيه عادل جامعالشرايط يا همان «ولايتفقيه» است. بيترديد، در شرايطي که خواست عمومي مردم منطقه «اسقاط نظامهاي ديکتاتوري» است، مدل حکومت «جمهوري اسلامي» ميتواند بهعنوان بهترين و محتملترين «نظام جايگزين» در اين کشورها مطرح شود.
وحشت غرب از تحقّق اين کابوس خطرناک باعث شد که دستگاه استکباري، راهبرد «مخدوشسازيِ» چهرهي رسانهاي نظام جمهوري اسلامي را در دستور کار قرار دهد تا اين پيام را به خارج از مرزهاي ايران مخابره کند که نظام «جمهوري اسلامي» نميتواند به عنوان گزينهاي کارآمد و مطلوب جايگزين نظامهاي ديکتاتوري ساقطشده باشد؛ بلکه راه، منحصر در «ليبرال دموکراسي» و نظامهاي سرمايهسالار غربي است؛ و به اين ترتيب، بقاي حيات انگلي خود را در منطقه تضمين کنند!
لذا دشمن در راستاي پيشبرد اين سناريو در مرحلهي اوّل، ماجراي 25 بهمن را کليد زد و موجب انزوا و مرگ کامل سياسي دو مهرهي نيمسوختهي خود، يعني ميرحسين موسوي و مهدي کروبي شد؛ امّا پس از شکست سناريوي 25 بهمن، چارهاي جز خرج کردنِ جريان نفوذي دشمن در دولت باقي نماند.
خروج زودهنگام جريان انحرافي عليه ولايتفقيه گرچه به برکت بصيرت مردم، در بُعد داخلي سودي به حال غرب و دولتهاي استکباري ندارد و تنها موجب تقويت نظام جمهوري اسلامي ميشود، امّا در بُعد خارجي و خصوصاً رسانهاي حاوي آدرسي غلط به مخاطبان خارجي، بهويژه مردم مظلوم کشورهاي منطقه است. اين رسانهها تنش پيشآمده در فضاي سياسي داخلي ما را به دروغ بهعنوان نمودي از «ديکتاتوري ديني» و تقابل ولايتفقيه با مردمسالاري ترجمه کرده و مخاطب منطقهاي را از عواقب تشکيل جمهوري اسلامي ميترسانند!
با اين تحليل، درک علّت انتحار سياسي جريان انحرافي دولت روشن ميشود. در واقع همانطور که غرب براي حفظ منافع خود از هزينهکردنِ امثال موسوي و کروبي دريغ نکرد، قرباني کردنِ جريان نفوذي دولت نيز در راستاي حفظ منافع حدّاقلي غرب در منطقه ارزيابي ميشود.
به عبارت ديگر، اگرچه غرب بر روي جريان انحرافي سرمايهگذاري زيادي کرده بود و براي اهداف بلند مدّت خود اميدهاي بسياري به آن بسته بود، امّا آغاز ناگهاني سونامي بيداري اسلامي در منطقه، تمام برنامههاي دشمن را بر هم زد و استکبار را مجبور کرد که دستور خروج اضطراري عناصر نفوذي خود عليه حاکميت را صادر کند تا به خيال خود، بهجاي دهها جمهوري اسلامي با همان يک جمهوري اسلامي طرف باشد.
البته در پرتو هدايتهاي پيامبرگونهي مقام معظم رهبري و بصيرت و حضور آگاهانهي مردم در صحنه و آرامش و متانت خواص و پرهيز رسانهها از بهانهدادن به دست دشمنان، اين بار هم تير دشمن به سنگ خواهد خورد و چيزي جز خسران مضاعف عايد نوکران نفوذي دشمن نخواهد شد و به کوري چشم دشمنان، ملّتهاي بيدار منطقه با چشماني باز، از «نظام مردمسالار ديني ايران» در جايگزيني «نظامهاي ديکتاتوري اسقاطشده» الگوبرداري خواهند کرد.
حرکت ناشيانهي جريان انحرافي از «منظر داخلي» نميتواند هيچ آورده و سودي براي اين جريان داشته باشد و تعبير دقيق در مورد آن، همان «انتحار سياسي» است. امّا بايد ديد از «منظر بينالمللي» اين انتحار سياسي حامل چه پيامي براي مخاطبان خارجي است؟